پس از یک روز طولانی در محل کار، من با نامادری ام باز می شوم. او همیشه مشتاق کمک است، دهان ماهر او شگفت انگیز است. او نه تنها نامادری من، بلکه یک عاشق مخفی است که به طرز ماهرانه ای من را خوشحال می کند. خلسه مهارت های دهانی او من را در سعادت رها می کند.